همراهان

همراهان محلی برای نوشتن ها و با هم بودن

همراهان

همراهان محلی برای نوشتن ها و با هم بودن

آلودگی هوا با وجود تعطیلی کرونایی

این روزها که تقریبا شهر تعطیل است دیگه چرا هوا اینقدر آلوده است؟ این دیگه از عجایبه این تهرانه!

من که توی خیابان هم ماشین های زیادی نمی بینم ولی با این وجود کلا هوا آلوده است. یادمه در ابتدای این دولت گفتند که با بهبود بنزین مشکلات آلودگی را حل کردیم ولی ظاهرا اون هم درست نبود

ویروس کرونا و همه گیر شدن آن

در شرایط حاضر که ویروس کرونا وارد کشور ما شده است و اطلاع رسانی ها در مورد ویروس کرونا اصلا در حد خطر مربوطه نیست، به نظر من وبلاگ ها و وب سایتها باید نقش پر رنگ تری بازی کنند. مردم باید با علائم این ویروس به خوبی آشنا باشند و برای پیشگیری از ابتلا به آن بدانند که چه بکنند


برای من بسیار جالب بود که حتی مسئولین ما فکر ماسک و الکل و نیازمندیهای مربوطه را نیز بطور کامل نکرده بودند. 


علائم این ویروس خیلی شبیه به سرماخوردگی است با این تفاوت که تب بالا و تنگی نفس مربوط به آن بسیار مشهود است. بنابراین من توصیه می کنم حتما مطالب مفید مربوط به علائم ویروس کرونا را مطالعه فرمایید و دوستان و آشنایان را بیشتر آگاه سازید

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
 یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینi عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:‌ حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
فریدون مشیری

کتاب و کتاب خوانی

یکی از نکاتی که در مورد کتاب و کتاب خوانی برای من جالبه، این است که افرادی که کتاب می خوانند علاوه بر اینکه دانش عمومی بالاتری دارند و در بسیاری از آیتم ها حرفی برای گفتن دارند. علاوه بر این با توجه به اینکه در نوشتار غالبا مبنا بر گفتن بر پایه دلایل و استنادات است لذا به نوعی هر صحبتی را به راحتی قبول نمی کنند. این افراد غالبا به دنبال دلیل و مدرک و اسناد می گردند. لذا اگر جامعه به سمت کتاب خوانی حرکت کند آنگاه نیم توان به راحتی هر حرف سطحی را به خورد آنها داد.


چقدر زود دیر میشه

تا چشم به هم می گذاریم می بینیم که بچگی گذشت. بعدش جوانی و ....

واقعا اگر برنامه مشخصی برای زندگی خود نداشته باشیم به راحتی همه چیز را از دست می دهیم و اصلا متوجه گذران زندگی نخواهیم شد. ای کاش ماشین زمان را زودتر اختراع می کردند و می شد بعضی از اشتباهات را اصلاح کرد.